تاریخ انتشار : جمعه ۱۳ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۰:۵۲

بلند شو ! دو استکان لبخند بریز! ✍️ اسلام انصاری فر

بلند شو ! دو استکان لبخند بریز!   ✍️ اسلام انصاری فر
نگاه اقتصاد - اسلام انصاری فر/ صدایم می زند. صدایش توی حیاط می پیچد. صبح سردی است و گنجشک ها از لابلای شاخه های توت با هم پچ‌پچ می کنند.

 

صدایم می زند. صدایش را در آغوش می گیرم و می بوسم. صدایش خوشمزه است؛ مثل چای دم کرده با طعم شیرین لبخند.

از خواب اتاقم بیرون می آیم. گهواره ام هنوز تکان می خورد. نبض لالایی اش را زیر رگهایم حس می کنم.

 

روزهایم را ورق می زنم، سفره اش گرم است. شب هایم را ورق می زنم، آغوشش گرم است. به بزرگی و مهربانی اش سلام می دهم:

سلام حضرت مادر، سلام حضرت عشق
خدا نوشته تو را در بهشت با خط عشق
سلام مطلع صبح، آفتاب بعدازظهر
تمام خلسه ی بی رنگ خواب بعدازظهر
سلام چشمه ی واژه، سلام آب حیات
سلام حافظ و فالم، سلام شاخه نبات

کنارش می نشینم. بوی نان داغ از سفره بلند شده است. چایم را می نوشم؛ حالم را گرم می کند و هوایم را مست. نگاهش می کنم، زیباست؛ مثل پریزاد قصه ها، مثل ماه در کتاب آسمان.
از سمت نگاهش برایم دست تکان می دهد. یک استکان چای دیگر می ریزد.
..
.

ناگهان تیک تاک ساعت دیواری، رشته ی افکارم را به هم می ریزد. از دنیای خیال و خاطراتم بیرون می آیم. اتاق عوض شده است. روبروی مادر نشسته ام. درد زانویش را بغل کرده و گاهگاهی سرش را به زور بالا می گیرد و نگاهم می کند.
عمق نگاهش غمگین است. دیگر پاهایش همراهی اش نمی‌کنند.

چه روزها که به زور عصا، قدم قدم بر می داشت:

هر نفس با نفس که می آید
عطر خاصی است در نفس هایش
با عصا زور می زند هر روز
تا بیاید رمق کف پایش

دیگر عصا هم جواب نمی دهد. بغض پنهان پشت پلک های ضعیفش را می فهمم. قطره ای اشک می ریزد و غمی سنگین در سرم دم می کشد. داغ می شوم و در خودم می ریزم.
سردم می شود؛ مثل اول صبح هایی که برای رفتن به مدرسه آماده می شدم و لبخند مادر گرمم می کرد. طعم شیرین استکان چایی اش هنوز زیر زبانم است.

مادر چقدر بزرگ است و من چقدر کوچکم هنوز.

مادر که دلشیفته ی مشهد است و چقدر به امام رضا(ع) ارادت دارد، و چشم انتظار روزی که به زیارت حرمش برود:

مادرم آرزوی من را داشت
دور کرد از دلم، دل بد را
می برم، قول داده ام، روزی
تا ببیند عزیز مشهد را

دعا می کنم دوباره به پاهایش برگردد؛ به روزهای جنب و جوش و شیرین زبانی های مادرانه اش؛ به شب های متل های قدیمی؛ به شانه به شانه اش راه رفتن؛ به مهمان آمدن و مهمانی رفتن و … اصلا به همه ی آن روزهای خوب که گمشان کرده ایم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.