تاریخ انتشار : جمعه ۳۱ شهریور ۱۴۰۲ - ۱۷:۳۲

دل نوشته ای برای دانش آموز دیروز و آموزگار امروز به بهانه فرارسیدن ماه مهر/

عطر گمشده ی کاهی‌ در لای صفحات مجازی   * زهرا قاسمیان

عطر گمشده ی کاهی‌ در لای صفحات مجازی    * زهرا قاسمیان
نگاه اقتصاد - بوی ماه مهر، اول مدرسه، اول مهر، اول پاییز، اینها واژه های آشنا برای همه ی کودکان دیروز و امروز هستند. برای بزرگسالان اما معنایش عمیق تر و پرخاطره تر و شاید همراه با تکرار همان دلهره ی شیرین است.

 

ویژه تر از اینها، بوی کاغذ کاهی با آن رنگ کرم تیره اش، بوی مداد تراش شده و کتاب های نو، بوی خوش نوی لباس ها و کیف و کفش های با ذوق و خنده از ته دل پوشیده شده، بوی خوراکی ها و ساندویج های فلافل و خیارشورهایشان در زنگ های تفریح، بوی گچ، آشناهای قدیمی ای هستند که مشاممان را می نوازند و پر از عطر دیروزها و خاطرات شیرین دهه ی شصت می کنند.

 

کدام دانش آموز دیروز با شنیدن این واژه ها پر از حس کودکی نمی شود!؟ پر از لبخند و بغض، دوستی های بی ریا و خنده های از ته دل، صفا کردن های زنگ تفریح، دویدن و بازی های کودکی، گریه های زودگذر،خندیدن های گاه و بی گاه و…!؟

 

این خاطرات اما، برای دانش آموز دیروز که اکنون معلم امروز است، رنگ و صفای دیگری دارد، چرا که هر ساله این حس و حال را می چشد، نه به آن صورت که از سر، گذشت! چرا که اکنون نه او کودک است و نه زمانه اش زمانه ی گذشته، اما هر سال این شانس را دارد که خاطرات گذشته را مرور کند و برای لحظه ای هر چند کوتاه، خود را غرق در گذشته ببیند و با یاد آن روزها لبخند بزند، بغض کند، دلش برای خاطراتش بگیرد و هوای کودکی هایش، دلش را بنوازد.

اکنون اما، خبری از دفترهای کاهی، نیمکت های بزرگ، گچ و تخته سیاه نیست، از گذشته های رویا گونه ی دهه ی شصت، چیزی نمانده، همه رفته اند، اما حس و حال آن روز های آن دهه ی ویژه را، اکنون، کودکان فرداهای ما با همان معصومیت کودکانه دارند، به چهره هایشان که در هیاهوهایشان سر صف نگاه می کنی، برای لحظه ای خودت را جست و جو می کنی، گویی به دنبال گمشده ای هستی، خودت را می یابی در چهره ی کودکانه ی تک تک شان. لبخندی بر لبانت می نشیند و با بغضی برای کودکی از سر گذشته ی خودت، خوشحال هستی، خوشحال از اینکه آن کودک دیروز با آن حس و حال تکرار نشدنی، معلم اکنون است و کودکانی را به او می سپارند که گویی کودکی های خودش هستند، آن نسلی که امکانات چندانی، مانند اکنون نداشت، اما چنان قوی و پرامید ادامه داد که اکنون هیچ کس اندازه ی او دل بسته نیست. دل بسته ی دل دادن و ارزانی داشتن علمش به کودکانی که روزی خودش جای آنها بوده، پشت نیمکت ها، همانند آنها، نشسته. اگر چه اکنون از آن نیمکت ها نیز چیزی جز یادشان نمانده، اما این کودکان، این موجودات دوست داشتنی و معصوم و پرانرژی پشت نیمکت های زمانه ی خود، نشسته اند که وقتی نگاهشان می کنی، با تمام ذوقی که در چشمانشان میبینی. خود را آماده ی لبریز کردنشان می کنی و بر خود می بالی که آری اکنون نوبت توست که برای آنها بسرایی و بنوازی و درس محبت بدهی، همان تویی، کودکی از اعماق گذشته های سخت و شیرین و پرخاطره، از دل دهه ای سخت و شیرین، همان تویی!! دهه شصتی دوست داشتنی، همان دهه ی خیلی دور خیلی نزدیک!!

با آرزوی موفقیت برای همه ی کودکان سرزمینم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.