تاریخ انتشار : شنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۹ - ۸:۰۴

انشای ” ابوذر” از ایلام * مهدی عباسی

انشای ” ابوذر” از ایلام    * مهدی عباسی
نگاه اقتصاد - نویسنده نیستم، اما وقتی نوشته های دوستان را دیدم، دوست داشتم مثل آنها بنویسم، چون خیلی برایم جذاب و شیرین بود.

 

جشنواره ابوذر که تمام شد، من به جای آقای علینظری نفسی به راحتی کشیدم، چون تلاش ها و دویدن هایش را می دیدم.

با آمدن بلای آسمانی همه گیر کرونا فعالیت هایش بیشتر شد، چون برنامه های ملی و مذهبی به خاطر مسئولیتش در هیئت رزمندگان اسلام را هم بر عهده دارد.

جشنواره ابوذر که کلید خورد، دل توی دلش نبود و مدام در حال برنامه ریزی و رایزنی بود تا به بهترین شکل جشنواره برگزار شود.

وقت کار اداری اش ساعت ۲ تمام نمی شد، بلکه از ۲ تازه آغاز کار کردنش بود و حضورش در بیرون از خانه و دور از خانواده از خیریه و کمک به زوجین، رسیدگی به مشکلات و مسائل خبرنگاران و عامه مردم و جلسه های مختلف با اساتید و پیشکسوتان و جوانان اهل قلم در خصوص جشنواره برای بالا بردن کیفیت آن حسابی عرقش را درآورده بود، اما آقای علینظری مصمم تر پیش می رفت.

بالاخره استارت کار زده شد و آثار بسیاری از خبرنگاران به دبیرخانه سرازیر شد. انتخاب اساتید و بهترینهای رسانه برای داوری در نوع خود بی نظیر بود که شاید می توان در انتخاب اثری به عنوان شایسته تقدیر که قبل از آن هیچ اثری نه اول و دوم و نه سوم نشده بود، برای من بسیار جالب بود.

بالاخره قطار جشواره ابوذر ۹۹ با ۶۰۰ اثر و نزدیک به ده هزار برگه کاری طاقت فرسا برای داوران عزیز به مقصد رسید.

در روز اختتامیه هم اتفاقات زیبایی افتاد؛
همنشینی برگزیدگان با شهدا برای گرفتن جایزه بسیار آرامبخش و سرشار از فضای معنوی بود و شهدا با حضورشان در کنار برگزیدگان قلم، تصویر ماندگاری را رقم زدند.

فقدان عزیزانمان همچون حاج قاسم و حاج پژمان و حاج امید عزیز خیلی دلتنگم می کرد. چشمم که به عکس های این عزیزان می افتاد به خاطره های با هم بودن فکر میکردم و خنده هایشان در ذهنم مجسم می شد.

دیگر دل به جای شاد بودن، غمگین و سرد می شد و با نام و یاد عزیزان از دست رفته، اشک از چشمان دوستان و عزیزانشان جاری می شد.

یاد حاج پژمان افتادم که چه شب هایی آقای علینظری تا صبح در حیاط سرد بیمارستان به انتظار این بود که خبر خوشی از اتاق آی سی یو که پژمان در آن بود بشنود ولی نشد.

در اختتامیه، جایزه گرفتن از دست استادان و متخصصین در همان حوزه که مویی سپید کرده بودند، حلاوت دیگری داشت و بوسه به دست پدر اوج این حماسه بود که دیگر اشک جایی در خانه چشم نداشت.

دعوت از همسران پژمان و امید نشان داد که آنها اگر چه در میان ما نیستند، ولی دوستان هیچگاه یادشان و خانواده آنها را فراموش نکرده اند.

حضور همه با نظرات و سلایق مختلف در کنار هم باز هم نقطه قوت بود.

در آخر هم با وجود این که محیط سالن سرد بود، اما گرمای حضور عزیزان رسانه و برگزارکنندگان بسیار دلنشین و دلگرم کننده بود.

خدا قوت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.