تاریخ انتشار : دوشنبه ۳ آبان ۱۴۰۰ - ۱۲:۱۸

تلنگُری به نام کرونا و خاطرات خط خطی

تلنگُری به نام کرونا و خاطرات خط خطی
نگاه اقتصاد - سیدداود سجادی اسدآبادی

 

روزهای زیادی از آغاز مهر ماه می گذرد، چه خاطرات زیبایی را در آدم زنده می کند، مهر مهربان، یاد دوران کودکیمان، روزهای مدرسه، بوی میوه هایی که با خود به مدرسه می بردیم، وسر کلاس یواشکی می خوردیم، بازیهایی که در راه پر از ماجرای مدرسه انجام می دادیم، یادم می آید روزی همراه معلم از برگ های درختان بلوط برای خودمان لباس جنگ دوختیم و به دشمن فرضی حمله کردیم، چه روزگار زلالی بود.

حالا و اکنون که بزرگتر شده ایم صدای هیاهوی مدرسه ها، ما را با خود به عمق خاطرات بچگی می برد، از کنار هر دبستانی که رد می شویم، ناخودآگاه نگاهی از سر کنجکاوی و شاید اشتیاق به درونش می اندازیم؛ شاید برای پیدا کردن خودمان در دوران خوش کودکی.

مدتی است دیگر هیاهوی مدرسه ها به خاموشی گراییده، دیگر صدای با صفای بچه ها به گوشمان نمی آید، از در دبستانی رد شدم با وجود سکوت آزار دهنده اش نگاهی به داخل حیاطش انداختم، صحنه ای دیدم که مرا سخت متعجب و اندوهگین ساخت، پرنده ها کنار زنگ مدرسه لانه ساخته بودند، آنها هم به خاموشی زنگ مدرسه پی برده بودند، به صراحت می گویم که این صحنه دلم را به دردآورد، دلم برای بچه ها و شیطنت هایشان تنگ شد، فریاد از این خاموشی دنیای پاک کودکی، چقدر دلتنگیم برای حضور فرشته های بی بال زندگیمان و چه حسرتی بزرگتر از این سکوت سرد…

امروز که ویروس اهریمن کرونا اینگونه در دنیای ما می تازد، تجربه ها ی گرانسنگی را برایمان به ارمغان آورد، اینکه بچه ها روح و بخش بزرگی از دنیای ما هستند، عشق و دوستی را هر لحظه به خاطرمان می آورند.

کودکان با معصومیت خود، دنیای عاری از حسد، کینه، دشمنی و یکرنگی را همواره به ما تذکر می دهند.

کرونا به ما گفت دنیای ما بدون بچه ها و لبخند های آسمانیشان هیچ است، شاید اکنون که هر خانه به یک مدرسه تبدیل شده، باز ما هم از نعمت وجود کودکان بهره مندیم، اما این ویروس به ما یاد داد بچه ها در کنار هم و با هم درس های به یاد ماندنی می آموزند، در دوستیهایشان، دعواها و قهر هایشان، سهیم شدن در خوراکی هایشان، گریه هایشان، خنده هایشان، همه و همه برای ما نشانه هستند.

شاید بچه ها هم دلتنگ با هم بودن هستند، ولی هرگز نمی توانند مانند ما بیان کنند و به زبان بیاورند، اینکه هر روز مجبورند در پشت قاپ شیشه ای همدیگر را ملاقات کنند، غمگینند، اینکه هر روز می نویسند من حاضرم در حالی که تنهای تنها هستند مرا یاد شعری از شاعر کهن سعدی شیرین سخن می اندازد که می فرمایند:

هرگز حضور حاضر غایب شنیده ای

من در میان جمع و دلم جای دیگر است

***

شاید هیچ وقت به فکرشان هم خطور نکرده است که روزی باید پشت شیشه ها به هم لبخند های تلخ بزنند.

ویروس کرونا دیر یا زود از بین ما می رود، اما هرگز نخواهد دانست با ما و کودکانمان چه کرد، روزگاری این روزهای سخت برایمان خاطره می شود، اما کاش درسی که به ما داد هیچگاه از خاطرمان نرود، اینکه قدر با هم بودنها را بدانیم که نبودنها همین نزدیکیست، در کنار هم و چقدر دوریم از هم، چشم در چشم هم دوختن اما بدون حس گرمای دوستی….

شاملو می گوید:

(دل های ما که به هم نزدیک باشد، دیگر چه فرقی می کند که کجای این جهان باشیم؛ دور باش اما نزدیک… من از نزدیک بودن های دور می ترسم…)

سالها بعد از کرونا ای کاش هیچگاه از خاطرمان نرود که بر ما و پاره های تنمان چه گذشت.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.